یادداشت های الی

می دونم که حالتون از این تیتر اوریونی به هم خورده ! خودم هم ! ولی نمی دونم این چه ... ادامه مطلب

پسرک از دیروز تا به حال بناگوش هایش باد کرده ، تا ببریمش دکتر من و پدرش هزار و یک ... ادامه مطلب

    پسرک غرق در تفکر کنار یک آب انبار قدیمی در یک کروانسرای قدیمی اما بسیار خنک

چهارشنبه سوری دو سال پیش بود ، تعطیلات نوروزی مدرسه ها پیش پیش شروع شده بود و خورشید کم کم ... ادامه مطلب

یه زیرزمین داریم در خانه ی مادری مان که سال های گذر من از نوجوانی به جوانی من را در ... ادامه مطلب

موبایل درجه ی هوا را منفی 3 نشان میده ، به نظر میاد زمستان همه ی زور و نفسش را ... ادامه مطلب

خانه تکانی را دوست دارم . خیلی اهل بشور و بساب نیستم ولی آن قسمت کاویدن های کمد ها و ... ادامه مطلب

خاطرات اغلب آزار دهنده اند ، اگر خاطرات خوشی باشند که صدحیف که تمام شد و گذشت و اگر خاطرات ... ادامه مطلب

صبح رفتم خودم را چپاندم روی تخت پسرک و چسبیدم بهش ، فورا فهمید منم و خودش را چسباند بهم ... ادامه مطلب

آقای دکتر بالاخره چشم هاش رو از صفحه ی موبایلش به صفحه ی مونیتورش انداخت  و نگاهی به عکس رادیولوژی ... ادامه مطلب